دسترسي سريع
نويسندگان
آرشيو ماهانه
موضوعات مطالب
آخرين مطالب
لينک دوستان
ابربرچسب ها
یکــــے بـا مَشـروب فِـکر خُـدا
یکــــے تـو مَســـجِد فـِکر زَنــا
یکــــے مــٰانتـو و ذِکـر خُدا
یکــــے چـــــٰادُر و فَحشــا
یکــــے مُوے سیـخ و غِیــّرتــ
یکــــے تَسبیـح بِدَستــ و بے غِیــّرتــ
یکــــے بــٰا تیــغّ ریـشِ زَده
یکــــے بــٰا ریـشِش تیــغّ زَده
یکــــے از نَدارے رَفتــ پـٰاے دار
یکــــے خوشــگُذرونو مــٰایـہ دار
یکــــے وِلگَرده تا آخَـر شَـــبــ
یکــــے جُـــون میکنہ تا آخَر شَبــــ
یکــــے تو خیابــون میره دُور دُور
یکــــے بَچَش مَریضہ پول نَداره واسِ دُکتُر
چیـــــہ حاجّے بـــازَم بِگَم
یکــــے اَعصّابــ نَداره قــٰاطیہ
یکــــے با زِیــدِش تویـہ پـارتیـہ
یکــــے عاشِقہ عِشقِش لاشیہ
یکــــے لاشیہ عِشقِشَم لاشیہ
یکــــے عادَتــــ کرده بہ تنهایے
یکــــے لاس میزنــہ اُونَـم چَنتایے
هیچکـَس راست میگہ
ایـــمان قَوے تو بِلاد کُــفره ...
جمعه یعنی من و تو باز گرفتار همیم
لااقل بر سر یک بغض تفاهم داریم
اینجـــا عِشقــُـو بـا یِکـــے تَمـــریــن میکُنـــَن...
رو یِکــــــــے دیگـــــِه اِجـــــــــرا میکُنـــــن...
گــاهی
دستـــــ " مادرت" را ببــــوس
ایـن بـوسه معجزه اے مي كند
كه وصف ناشدني ست
گاهي همین بوسه
گره گشایت مي شود
شك نكن.
روزا زود میگذره چون بگذرد غمی نیست
ولی این دو سال منو میکشه عمر کمی نیست
دیوانه ای در شهر بود...
میگفتن از رفتن عشقش دیوانه شده است!
روزی دیوانه از کنار جمعی میگذشت
بزرگان جمع به تمسخر به دیوانه گفت: هوی دیوانه !!
میتوانی برای ما شعری بخوانی که ﺩﻩ ﺗﺎ ﮐﻠﻤﻪ " ﺩﻝ " ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﻫﺮﮐﺪﻭﻡ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟
دیوانه گفت:
بله میتوانم!!!
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﻔﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ...
ﻫﺮﭼﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ , ﺳﻨﮕﺪﻝ ﻧﺸﻨﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ...
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺍﯼ ﺩﻟﺮﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ؟
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ....
عذاب ؛ نبودن توعه ...
جهنم اداشو درمیاره :)
دیشب خواب دیدم ک مرده بودم...روز اول ی فرشته اومد بم گفت:چی میخوای؟بش گفتم:آب
گفت برو بالای اون تپه آب بخور..وقتی رفتم دیدم ی چشمه بزرگی بود،دل سیر آب خوردم
روز سوم همون فرشته گفت:امروز چی میخوای؟بازم گفتم:آب...گفت برو بالا اون تپه آب بخور...درحالی ک چشمه کوچکترشده بود،دل سیر آب خوردم.....روز هفتم،همون فرشته گفت:امروز چی میخوای؟؟بازم گفتم آب..گفت برو بالا اون تپه...درحالی ک چشمه کوچک و کوچکتر شده بود..آب خوردم....بعد چهلم همون فرشته گفت:امروز چی میخوای؟..با عطش فراوان گفتم:آب..گفت برو بالا اون تپه...درکمال تعجب دیدم قطراتی مدام در حال ریزش هستند...برگشتم و ب فرشته گفتم:چرا اینطوری شده؟؟؟...گفت:روزاول،همه دوستات،فامیلات،عشقت و مادرت برات اشک ریختند،روز سوم فقط عشقت،رفیقات و مادرت برات اشک ریختن...روز هفتم فقط رفیقات و مادرت برات اشک ریختن ولی روز چهلم فقط این مادرت بود ک برات اشک میریخت و همین قطرات همیشه پاپرجاست...وقتی بیدار شدم پای مادرمو بوسیدم و فهمیدم عشق فقط مادر است و بس
سلامتی همه مادرا:-*
خوش به حال فرهاد که
که تلخ ترین خاطره اش شیرین بود...
درد فقط اونجاس که
همه میگن اگه دوست داشت نمیرفت!
دخترک بینوا عشق میفروشد !!
غافل از اینکه آدمهای شهر قلب ندارند ..
دل مرد را بشکنید
کمرش را بشکنید
اما غرورش را نه!
مردی که التماس کند
دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.
.
چيزي شنيده ام كه مهم نيست رفتنت
درخواست مي كنم نروي، التماس نه!
مارکو : از بوسه من خوشت نیومد؟
ورونیکا : کاش گناه نبود تا کاملا لذت می بردم..
مارکو : ما گناه می کنیم تا خدا بخشنده بمونه ...
پائولو کوئیلو
باختن یعنے :
یه عمر تلاش کنے شاه باشے
اما بعد بفهمے بے بے دلت عاشق سربازه...
سلامتے کسے کہ
ساقے نبود.......
ولے یک عمر برام عَرَق ریخت
(پدرم)
شلخته تر از سرباز ها ندیدهام
از جنگ که بر میگردند
یکی دستش را
یکی پایش را
یکی دلش را
و حواس پرتترین آنها
خودش را جا میگذارد
سلامتی همه سربازا
مَـن اَز عِشّْقــ گـُفتَـم
تـو مـُدِلِ مٰـاشینَـمو پُرسیدے
مَـن اَز مُحبَتــّ گُفتَــم
تـو مَحَّلِ زندِگیـمو پُرسیدے
مَـن اَز دوّستــ داشّتَـن گفتَــم
تـو وَضعیّتــ حِسابِــ بـٰانکیـم پٌرسیدے
مَـن اَز اَرزِش هـٰا گُفتَــم
ولے تـو با آهَن و کاغَـذ مُقایسہ کردے
آره تو کسے بُودے کہ لیـٰاقتــ خودِتو
با این چیــزا مُقایسہ کردے...
یہ نِگاهے بہ خودِتــ بنداز
شاید با فاحشہ اے کہ براے
پول با هَمہ میخابَد فَرقے نَکنے
امکانات وب
عضويت سريع
تبادل لينک هوشمند
آخرين نظرات کاربران
آمار وب
ورود کاربران
تبليغات متني